File

zaara

| اینجا نغمه ها در قالب کلمات آواز میخوانند

~

| Friday 5 July 24

بودن یا نبودن مسئله این است؛ آیا شریف تر آن است که ضربات و لطمات روزگار نامساعد را متحمل شویم یا آنکه سلاح نبرد به دست گرفته با انبوه مشکلات به جنگ برخیزیم. 
مردن، خفتن، خفتن و شاید خواب دیدن آه مانع همینجاست. آن زمان که این کالبد خاکی را بشکافیم، درون آن رویاهای مرگباری را می‌بینیم
ترس از همین رویاهاست که عمر مصیبت بار را اینقدر طولانی میکند.
زیرا اگر انسان یقین داشته باشد که با یک خنجر برهنه می‌تواند خود را آسوده کند؛ کیست که در مقابل ظلم ظالم، تفرعن جابر، تکبر متکبر، درد های عشق شکست خورده و رنج هایی که لایقان صبور از دست نالایقان می‌بینند؛ تن به تحمل دهد. 
تفکر و تعقل ما همه را ترسو میکند و عزم و اراده هرگاه با افکار احتیاط آمیز توام گردد، رنگ باخته، صلابت خود را از دست می‌دهد و به مثابه همین خیالات بلند
 عمر مصیبت بار اینقدر طولانی میشود.

 

 

-شکسپیر 

~

| Sunday 30 June 24

چقدر احساساتم تغییر کردن، چقدر بی اهمیت شدم. 

از یه جایی به بعد دیگه نه چیزی به خوابت میاد، نه خیالت و نه گوشه‌ی افکارت.

نه حس مشترکی میگیری نه دژاوویی و نه اهنگی هست که چیزی به یادت بیاره.

انگار اصلا چیزی نبوده. یه همچین چیزیه. اصلا یادم نمیاد چند ماه پیش چه شکلی بودم چه برسه به اینکه یک سال پیش.

چنلم پر از نوشته‌ست ولی هیچ جایی از قلبم رو قلقلک نمیده.

بگذریم. خستم. دلم میخواد بعدش همه چی قشنگ تر باشه. 

فاقد عنوان توصیف کننده‌ی حس و حال

| Saturday 22 June 24

تو وضعیتی ام که حوصله‌ی حرف زدن ندارم.. نه دست و دلم به تایپ میره و نه دلم میخواد چیزی بشنوم. الان حال و حوصله‌ی ارتباط با بقیه رو ندارم.

سیصد گل سرخ

| Saturday 15 June 24

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی

مارا ز سر بریده می‌ترسانی؟ 

ما گر ز سر بریده می‌ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم:))

؛

| Saturday 8 June 24

من عهدِ تو سخت سست می‌دانستم
بشکستن آن درست می‌دانستم 
این دشمنی ای دوست، که با من ز جفا آخِر کردی..

نخست می‌دانستم.

-مهستی گنجوی

؛

| Tuesday 4 June 24

بیشتر حس می‌کنم وسط یک روتین از زندگیمم، اینکه کی بیدار شم و چیکار کنم.‌.

اصلا پیام بدم یا پیام ندم.. اینکه تعریف کنم چی شده یا تعریف نکنم.

همش عادت شده برام.

یه وقتایی یه چیزایی رو حس میکنم و یه وقتایی هیچی حس نمیکنم.

یه وقتایی خسته میشم. از همه‌چی.

کلی طول میکشه خودمو سر پا کنم.

پانسیون بعد ۱۰ ماه دیگه بهم حس خوبی نمی‌ده. دیگه جایی نیست که توش راحت باشم. دیگه نمیدونم واقعا.

حال نمی‌کنم باهاشون‌

| Tuesday 28 May 24

یه جوری از بعضیا بدم میاد که یعنی- 

پشت سرت حرف می‌زنن، دورویی شدید. زیر‌اب زن. ادمای مسخره که مفتشونم نمی‌ارزه. 

بیشعوری ۱۰۰/۱۰۰ 

مسخرگی و لودگی ۱۰۰۰/۱۰۰ 

فقط باید ببینی جوریکه برای خودشون ترحم میخرن.

دروغاشون- من فلان بودم، فلان گذشته رو داشتم. 

من چرا همه رو باور میکنم؟ واقعا چرا؟

ای که در کوچه‌ی معشوق ما می‌گذری، بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

| Saturday 25 May 24

فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش
گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند
خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش
جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل
زین تَغابُن که خَزَف می‌شکند بازارش
بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچهٔ معشوقهٔ ما می‌گُذَری
بر حذر باش، که سر می‌شکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گرچه خوش افتاد ای دل
جانبِ عشق عزیز است، فرومگذارش
صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش
دلِ حافظ که به دیدارِ تو خوگر شده بود
ناز پروردِ وصال است، مجو آزارش

 -حافظ

141

| Thursday 23 May 24

دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یارِ وفادار چه کرد
آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد
اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بی‌مِهری یار
طالعِ بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر
وَه که با خرمنِ مجنونِ دل‌افگار چه کرد
ساقیا جامِ مِی‌ام دِه که نگارندهٔ غیب
نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد
آن که پُرنقش زد این دایرهٔ مینایی
کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد‌‌..

 

-حافظ

کی داره اشتباه میکنه؟

| Saturday 18 May 24

من چرا هرکاری می‌کنم نمیتونم تورو بشناسمت، چرا پر از تناقضی؟ 

بقیه پشت سرت حرف می‌زنن، هیچوقت باورشون نکردم. ولی توهم بهم ثابت نکردی که دروغ می‌گن.