از اونجایی که تمام روزا به صورت پرفکت نمی‌گذره یه موضوعی کل ماه داشت انگولکم می‌کرد و من هی ایگنورش میکردم منتهی به سر اومد و بالاخره تونست ناراحتم کنه. 

موضوع به شدت جزئی برای خوانندگان ولی برای خودم دارای اهمیت بسیار بالا چون وقت و تایم و پولمو سرش گذاشتم. 

موضوع: کنسل شدن خرید

تقریبا از تیر حقوقمو جمع کرده بودم که برم یه خرید درست و حسابی بکنم از این خریدا که به موجودی کارتت نگاه نمیکنی و فقط کارت میکشی. تنهایی خرید کردن هم نمی‌چسبه بهم و تاحالا تجربه‌ش نکردم و دوستامم نبودن که باهم بریم در نتیجه به یکی دوتا از بچه ها که نزدیکم بودن گفتم و حتی قرار هم گذاشتیم منتهی هی کنسل میشد. اولیش اینطوری کنسل شد که من گفتم اول دندونمو اوکی میکنم بعد هرچی پول موند رو قشنگ خالی میکنم ولی پروسه‌ی دندونم با تشکر از دکتر خیلی مهربون که برام اهنگ می‌ذاشت، خاطره تعریف میکرد و کلا در جریان داستانای من هم بود و می‌پرسید چی شد سینما رفتی بالاخره و دیگه با منشی‌هاش بستی شده بودم انقدر طول کشید که تیر تموم شد و وارد مرداد شدیم و حتی!! مرداد هم تموم شد. تا اینجا مثلا من به پولام دست نزدم ولی خب ادم که از شکمش نمیتونه بگذره میتونه؟ و اینطوری شد که کارتم خالی شد بدون هیچ خریدی! هیچ.

دوباره حقوق مرداد رو پس‌انداز کردم و دندون پزشکی اونقدر ادامه دار شد که وارد فاز شهریور شدیم و تا اینجا یکی دو بار هم خریدم کنسل شد تا شهریور. 

دیگه من داشتم خل می‌شدم و اینطوری بودم که خدایا چرا هی کنسل میشه چرا نمیشه، اخه مشکل کجااست. 

که دوستم گفتمش بیا بریم خرید و پلن ریختیم. قرار شد این هفته‌ای بریم و روزشم مشخص شد. من کاملا هماهنگ بودم با خانواده این وسط بلاهای طبیعی هم اتفاق افتاد مثلا پدربزرگم زونا گرفت مامانم بزرگم مریض شد ولی اینا جلوی منو نگرفت و من گفتم من بازم خرید رو انجام میدم. تا اینکه مهدیه پیام داد که ای داد بی داد خیلی یهویی دارن میرن مسافرت و اگه قراره خرید کنیم این سه شنبه بریم که خودش باید سریعا بره.

و از قبل جفتمون قرار بود دو روز بریم خرید دقت کنید دو روز! یعنی یه روز خرید و کلی غیبت و حرف و روز دوم تکرار اتفاقات. 

و من گفتم نه بابا من هول هولی اصلا نمیتونم. فکرشم نکن. نمیتونم یه روزه بیام و بذاریم هرموقع برگشتی. که گفت اوکیه من یکشنبه بعدی هستم دیگه دوشنبه میریم منم گفتم اوکیه من صبر میکنم. چون یکیو میخواستم قشنگ پا به پای خودم از ۵ عصر تا ۱۱ شب باهام بچرخه تو پاساژ. 

خلاصه الان سه شنبه‌ست و خبر ناگوار چیست؟ مهمان ناخوانده! 

خیلی رندوم برای مهدیه اینا مهمون اومد و مسافرتشون کنسل که شد هیچ خرید منم کنسل شد. 

خب من تا همینجا میتونستم صبر کنم و منتالی یه دور میخواستم موهامو بکشم، جیغ بزنم، گریه کنم و مهمون هارو فحش بدم ولی به چهار پنج تا قطره اشک بسنده کردم. و تصمیم گرفتم این غم بزرگ رو اینجا پیاده کنم بلکه یکم حالم خوب شه. 

و اره پولامو هم قرض دادم. منتظر بودم قرضم برگرده ولی کلا خرید کنسل شد من الان یه ادم ناراحت بدون پولم. 

عالیه:) هرچند پوله برمیگرده ولی این خریده کی بشه خدا می‌داند و بس. 

حالا من همینطور که به مهدیه دلداری میدادم که اشکال نداره لابد حکمتی بوده که مسافرتتون کنسل شده و این مهمونای بی‌خبر اومدن خودم از این طرف گوشی داشتم اشکامو پاک میکردم و فحششون می‌دادم. 

نمی‌دونم حکمتی بوده یا چی ولی کاش واقعا همینطور باشه. چون اخه چراااا. من این همه صبر کردم، دست به پولام نزدمممم. 

کلی چیز میز تو اکسپلورم بود و من خودمو نگه داشتم گفتم اول خرید حضوری بعد تخلیه اکسپلور و حالا چی؟ همش کنسل شد. 

انرژیم تحلیل رفت. الان که رسیدیم به تهش واقعا اروم شدم. اشکال نداره به هرحال من بدون لباس که نیستم. شاید لوازم ارایشیم رو به اتمامه مثلا عطرم که الان یادم افتاد. ولی اشکال نداره. 

حساب کردم اگه پولامو نگه دارم با حقوق مهرم دیگه واقعا چشم بسته میتونم کارت بکشم. حتی میتونم یه گربه بخرم. 

ولی خب اونارو هم نیاز دارم یعنی اونارو برای چیز دیگه‌ای نیاز دارم سیو کنم. 

فردا داستان دندون پزشکیم رو کامل تعریف میکنم خیلی باحاله. به خودم که کلی خوش گذشت. یه خاطره‌ای باشه اینجا