ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هرکس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخواست نشیند
از گوشه‌ی بامی که پریدیم، پریدیم

-وحشی بافقی

وقتی این بیت رو می‌بینم یاد یه بیت از سعدی میوفتم که می‌گه: 

به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن

که شبی نخفته باشی به دراز نای سالی 

نمی‌دونم، برای منکه دل بریدن این شکلیه. جوری که حتی دیگه رمقی برای حرف زدنم برام نمی‌مونه، نه میلی نه اشتیاقی نه حسی نه حرفی. هیچی.