این شعر منو یاد خداحافظی میندازه:
ما، چون دو دریچه رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آیینهی بهشت اما آه
بیش از شب و روز، تیر و دی کوتاه
اکنون دل من گرفته و خستهاست
زیرا یکی از دریچه ها بسته است
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر، که هرچه کرد او کرد
-اخوان ثالث