از چیزی که توقع داشتم امروز بهتر بود، مثل یه روز عادی بیدار شدم، چند قسمت سریال دیدم. پیامامو جواب دادم و بعدش استرس اینو نداشتم که بقیه چه واکنشی نشون میدن. چون نمیدونم این چجور معجزهایه که هیچکس یادش نبود تولدمه*خندیدن و خیلی احساس راحتی بیشتری کردم.
یکم راجب بابا نگران بودم. نمیخواستم امروزو یه روز بزرگ جلوه بده واقعا اذیتم میکرد اگه یهو با کیک میومد خونه و خداروشکر اینکارو نکرد.
عوضش وقتی اومد دوربین گوشیشو روشن کرده بود و با توضیح اومد تو اتاقم که اره امروز تولد دخترمه و من پتو روم بود و اینطوری بودم که شت. قیافم خوب نیستتت. خلاصه بابا کلی خوراکی خریده بود و من انگار که دارم انباکس میکنم همه رو میاوردم بیرون و اینجوری بودم که اینا چین؟ من حتی دوسشون ندارم. واقعا تمام چیزایی رو خریده بود که دلم نمیگرفت بخورم و داشتم از خنده پاره میشدم که اینا چین. یه بسته نبات خریده بود خدایا*گریه
و همهچی با خنده تموم شد و بابا گفت نتونست کیک بگیره که خداروشکر. واقعا این خوراکیا که نصفشون مورد علاقم نبودن منو خوشحال تر کردن.
و بعدش دوباره سرمو کردم تو گوشیم. یه روز عادی اینطوریه. و من همینو میخواستم.
و پیامای تولد امسالم واقعا یه درجه جدید تر بودن که بازم خیلی خندهداره
فقط میخواستم امروز خراب نشه. یه روز عادی توی تقویم باشه.
و خوشحالم.
و اینم بگم که دیروز چون 5 فوریه بود، گوگل اکانتم و سه چهارتا اپ دیگه که تاریخ تولدمو داشتن بهم تبریک گفتن که واقعا خوشحالم کردن.
حتی اون مغازهای که ازش سوتین خریده بودم و تاریخ تولدمو ثبت کرد بهم گفت روز تولدت اگه ازمون خرید کنی ۳۰ درصد تخفیف میدیم بهت هم برام مسیج تبریک فرستاده بود. خودش که نه. سایتشون-
لای پتوی نرمم درحالی که کولر خدا روشنه روی تخت دراز کشیدم و منتظر فاکینگ پیتزام. و خواستم بگم چقدر امروز روز خوبی بود برام.