برگهی چرک نویسش رو داد بهم، برگهش خیلی برام اشنا بود. پرسیدم دفترت رو از کجا خریدی؟ گفت: از یه راه دور. دفترشو میخواستم. دفترش بهم یه حسی میداد.
وقتی نگاهمو دید خودش دفترو بهم داد. بهش گفتم اسمتو روش بنویس با خط خودت
خندید. صفحهی اول رو باز کرد. نوشت: مبینای دو