اون جا که اهنگه میگه:
لیلا من سردم، پر از دردم نده قلب منو بازی
و یکم بعد ترش میگه:
تو ناگفته ترین حرف منی، مخفی ترین رازی
چه چیزایی که از ذهن ادم نمیگذره با همین چند خط.
اون جا که اهنگه میگه:
لیلا من سردم، پر از دردم نده قلب منو بازی
و یکم بعد ترش میگه:
تو ناگفته ترین حرف منی، مخفی ترین رازی
چه چیزایی که از ذهن ادم نمیگذره با همین چند خط.
این متن رو برای zaaraی 19 ساله مینویسم، ممنونم که قوی بودی. ممنونم که دست از تلاش برنداشتی، ممنونم که منو تا اینجا همراهی کردی.
امروز اولین روز 20 سالگی منه و ازت بابت اینکه مراقبم بودی ممنونم، بهت قول میدم بهترین و قشنگترین ورژن خودمو به 21 سالگی تحویل بدم.
بهمن خیلی سخت شروع شد، یه جورایی انگار روی اخرین پله های 19 سالگی وایستاده بودم و به سختی داشتم بالا میومدم. میدونستم که اخرش قشنگه. میدونستم که وقتی به اینجا برسم همه چی دوباره از اول شروع میشه.
و میدونستم همیشه اخر هر سال یه درس جدید یاد میگیرم. گریه کردم ولی نه بخاطر اینکه غمگین بودم. بخاطر اینکه اولین مسئولیت بزرگسالیم رو انجام داده بودم. بخاطر اینکه قوی بودم گریه کردم. میدونستم اون روز هیچکس جای من نیست، هیچکس حسی که دارم رو درک نمیکنه و فقط خودم میدونم چه کار بزرگی رو انجام دادم. بخاطر اینکه از پسش بر اومدم گریه کردم.
و از خود 19 سالم ممنونم که انقدر قوی بود و کم نیاورد و اخرین پله هارو بالا اومد تا من به اینجا برسم. به اول 20 سالگی.
گاهی وقتا همیشه زود یه چیزایی رو فهمیدن اونقدرا هم دردناک نیست، قبلا از بابت اینکه چرا من زودتر از بقیه یه چیزایی رو متوجه میشم عذاب میکشیدم. اما الان میتونم اینطوری بهش نگاه کنم که من با فهمیدن زودتر میتونم مسیر بهتری رو پیدا کنم. بقیه هم یه روزی مسیرشونو پیدا میکنن. دلم میخواد تمرکزم فقط روی سرعت خودم باشه، نه اینکه چرا بقیه عقب افتادن.